جنایات وحشتناک در طول تاریخ
شاید باورنکردنی نباشه اما حقیقت داره
مطالب پر بازدید
جنایات هولناک
هفت جنایت هولناک ژاپنی که شنیدن آنها ممکن است برای شما باور نکردنی باشد اما این جنایات وحشتناک تاریخ وجود دارد، حتی به گفته برخی این جنایات عجیب و غریب به ذهن هیچکس خطور نمیکند. شاید برای شما هم مثل خیلی از افراد دیگه، قاتل ها انسان هایی با عادت های عجیب و غریب باشن که تمایلات و سلیقه های خاصی دارن، ولی واقعیت امر کاملا با تصورات من و شما فرق می کنه. چون عملا از هر قشر و شخصیتی میشه یه جنایتکار و قاتل مثال زد. اصلا بعضی از این قاتل ها انقدر زندگی معمولی و نرمالی دارن که حتی اعضای خانوادشون هم از شنیدن خبر جنایاتشون شوکه می شن. حتی بعضی از این قاتل های سریالی که بدن قربانیا رو تکه تکه می کردن و یا به طرز وحشیانه ای اونها رو شکنجه می کردن، نسبت به افراد خانوادشون خیلی با محبت و احساسی بودن.
خب تا انتهای لیست جنایات وحشتناک با ما باشید و نترسید:
جونکو فوروتا
جونکو فوروتا یک دانش آموز ژاپنی که متولد ۲۲ نوامبر ۱۹۷۲بود، اون در شانزده سالگی ، بسیار زیبا و بسیار باهوش بود ، که این موضوع اون رو مورد توجه همه اطرافش قرار داد و بیشتر پسرای مدرسه می خواستنن به اون نزدیک بشن و باهاش صحبت کنن حتی شده برای پنج دقیقه ، اما اون بسیار متعهد و از نظر اخلاقی منظم بود ، اون هر تلاشی برای نزدیک شدن به خودش رو رد میکرد.
یکی از این دانش آموزهایی که شدیدا پیگیر جونکو بود ، هیروشی میانو ، رهبر دانش آموزهای آشوبگر و قلدر در مدرسه بود ، اون همچنین عضوی از باند یاکوزای ژاپن بود ، که قدرت و حاکمیت بر همه چیز در کشور رو داشت ، حتی در خود دولت و البته هیروشی عادت داشت که از طرف دیگران طرد نشه. و وقتی جونکو حاضر نشد با اون معاشرت کنه ، بسیار عصبانی شد و تصمیم گرفت اون رو به خاطر این رفتارش، سخت مجازات کنه ، اون با سه نفر از پیروانش موافقت کرد جونکو رو پس از پایان ساعت مدرسه بدزدن
در ۲۵ نوامبر ۱۹۸۸، جونکو در حالی که دو روز قبل، تولد ۱۷ سالگیش روجشن گرفته بود، از مدرسه خارج شد و به سمت خونه رفت (گرچه برخی میگن که بعد از مدرسه به طرف محل کارِ پارهوقتش رفت اما هیچوقت به خونه نرسید.
اون توسط گروهی از پسران جوان، از جمله یک پسر ۱۷ ساله به نام جو که بعدها با نام خانوادگی کامیساکو از اون یاد شد، ربوده شد. اونها گروگان خودشون رو در خانهای که متعلق به والدین کامیساکو بود، 44 روز اسیر کرده بودن.
جونکو در مدتی که در آنجا زندانی بود نزدیک به 400 بار مورد تجاوز قرار گرفت بهش سوسک میدادن بخوره و اگه بالا میاورده مجبورش میکردن که استفراغشو بخوره.
این شکنجههای وحشتناک و غیرانسانی تا روز ۴ ژانویهی ۱۹۸۹ طول کشید تا در نهایت جونکو زیر شکنجه جون داد. قاتلین در کمتر از ۲۴ ساعت بعد، در ۵ ژانویهی ۱۹۸۸، جسد جونکو رو در یک کانتینر ۵۵ گالنی انداختن و اون رو با بتُن پُر کردن.
خواهران پاپن
خواهران پاپن، خدمتکاران فرانسوی، کریستین و لیا پاپن بودن که به خاطر قتل وحشیانه کارفرمایانشان، مادام لئونی لانسلین و دخترش ژنویو در سال 1933 به شهرت رسیدن. این قتل اونقدر وحشتناک بود که افکار عمومی و رسانه ها رو شوکه کرد. خواهران پاپن دستگیر و بعداً در قتل مجرم شناخته شدن.
انگیزه قتل، رفتار توهین آمیزی بود که خواهران از سوی کارفرمایان خود متحمل شده بودن. اونا مجبور بودن ساعت های طولانی کار کنند، اجازه خروج از خانه را نداشتند و مورد آزار لفظی و فیزیکی قرار می گرفتن. خواهران پاپن مادام لنسلین و دخترش رو با چکش، چاقو و دستان خالی از پای درآوردن و کشتن. صحنه جنایت به حدی وحشتناک بود که افسران پلیس رو که مجبور به تحقیق در مورد اون بودن، تحت تأثیر قرار داد.
محاکمه و پرونده مورد توجه رسانه ها قرار گرفت و بحث هایی در مورد طبقه بندی و رفتار با کارگران خونگی مطرح شد. این خواهران مجرم شناخته و به اعدام محکوم شدن، اما بعداً به دلیل اعتراض عمومی، حکم آنها به حبس ابد تبدیل شد. آنها بقیه عمر خود را تا زمان مرگ در زندان گذراندن، مرگ کریستین در سال 1937 و لیا در سال 2001 اتفاق افتاد.
کوکب سیاه
در یک صبح سرد ژانویه 1947، بتی برسینگر در حال قدم زدن در پارک لیمرت، لس آنجلس بود که یک مانکن فروشگاهی رو دید که از وسط نصف شده بود... یا اولین بار اینجوری متوجه شده بود که مانکن دیده. همونطور که معلوم شد، بتی به تازگی بقایای تغییر شکل الیزابت شورت را که به زودی توسط مطبوعات محلی به "کوکب سیاه" ملقب شده بود، کشف کرده بود. الیزابت شورت با سر کوبیده شده و صورتش بریده شده بود، بدنش مثله شده و در نهایت، نیم تنه اش رو از وسط بریده بودن. این جنایت تکاندهنده یکی از وحشتناکترین قتلهایی بود که تا الان رخ داده، اما تا امروز حل نشده باقی مونده.
ناینا ساهنی
در سال 2003، سوشیل شارما، رئیس سابق کنگره جوانان دهلی پرادش، به جرم قتل همسرش ناینا ساهنی، یکی از کارمندان سابق کنگره ماهیلا در دهلی، مجرم شناخته شد.
توی تیرماه 95 قتلی رخ داد که شارما قبل از ازدواج مدتی با ناینا در رابطه بوده و اون ترجیح داده بود این عروسی رو مخفی نگه داره. ظاهراً شارما هنگام ورود ناینا به خونه در 2 ژوئیه 1995 متوجه تلفن شده. اون تلفن رو قطع کرده اما وقتی دکمه شماره گیری مجدد رو فشار داده، تماس توسط همکلاسی سابق و همکار ناینا در کنگره پاسخ داده شده.
اون که از این صحنه عصبانی شده بود، با تپانچه خودش به اون شلیک کرد، بعدش جسد اونو به رستوران آورد و توی اونجا قطعه قطعه کرد و سعی کرد اون رو توی تنور بسوزونه. این موضوع تو اواخر همون سال به محاکمه رفت و حکم پرونده موسوم به "پرونده قتل تنور" در سال 2003 صادر شد و اون به اعدام محکوم شد. در سال 2013، دادگاه عالی حکم اعدام اون رو به حبس ابد تغییر داد.
ساتومی میتارای
ساتومی میتارای، دانشآموز ۱۲ سالهای بود که در مدرسهی ابتدایی اوکوبو واقع در ساسِبو، درس میخوند ،ساتومی در سال 2004 توسط همکلاسی ۱۱ ساله خودش – که پلیس هرگز نام او رو فاش نکرد، و از او با نام دختر 1 یاد میشه – مورد ضرب و شتم قرار گرفت و به قتل رسید.
در گزارشها اومده که ساتومی در اینترنت مطالبی در مورد وزن و قیافهی اون دختر منتشر، و از اون با عنوان «زشت» و «پاچهخوار» یاد کرده بود. یک روز بعدازظهر، ساتومی و دختر 1 با هم گلاویز میشن، و به دنبال اون دختر 1 با یک چاقوی جیبی، دست و گلوی ساتومی را پاره میکنه. دختر 1، بخاطر سناش، به چهار سال حبس در مرکز اصلاح و تربیت محکوم شد.
گاهی اوقات ممکنه است اتفاقاتی بیفته یا حرفهایی گُفته بشه، اما این موضوعات باعث نمیشه حق داشته باشید گلوی کسی را پاره کنید؛ و مهم نیست که چند سالتون هست، فقط باید اون فرد رو نادیده بگیرید.
رابرت بردلا
در اواخر دهه 80 رابرت بردلا معروف به قصاب کانزاس در طی ولگردی و قانون شکنی 6 مرد رو شکنجه کرد و به قتل رسوند. اون که لقب" قصاب کانزاس" رو به خودش اختصاص داده بود، بدن قربانیاشو قطعه قطعه می کرد و تو کیسه های غذای سگ قرار می داد. رابرت بردلا، سرآشپز معروف کانزاس سیتی، از مراحل شکنجه و قتل قربانیان عکس های زیادی گرفته بود که بعدها به پلیس کمک کرد تا قتل هر شش نفر رو به اون ربط بدن.
نجات معجزه آسای نفر هفتم از دست این قاتل بی رحم باعث دستگیری رابرت شد. او که پس از دستگیری ادعا می کرد دیدن یک فیلم از او یه جنایتکار ساخته، بعد از محاکمه به حبس ابد محکوم شد.
قتل عام مدرسه ابتدایی سندی هوک
دبستان سندی هوک تا 14 دسامبر 2012 فقط ی مدرسه متوسط در کانکتیکات بود. توی اون روز، مردی 20 ساله به نام آدام لانزا مادرش رو توی خونه یکی از نزدیکانشون به قتل رسوند و بعدش با ماشین به مدرسه رفت و شش کارمند بزرگسال و بیست بچه رو قبل از اینکه اسلحه رو به سمت خودش بچرخونه کشت. مرگبارترین تیراندازی جمعی در یک مدرسه ابتدایی توی تاریخ ایالات متحده که دو نفر دیگه توی این قتل عام مجروح شدن. بعد از تحقیقات در مورد این مورد که یکی از بدترین جنایات وحشتناک تاریخ نامیده میشه، مدرسه تخریب شد و مدرسه جدیدی به جای اون ساخته شد.
ایسی ساگاوا
ایسی ساگاوا که به عنوان آدمخوار ژاپنی معروفه در یه خانواده ثروتمند به دنیا اومد و هنگامی که تو دانشگاه سوربن فرانسه درس می خوند، عاشق دختری هلندی به نام رنه هارتفیلت میشه و تو تاریخ 11 ژوئن 1981 اونو برای شام به آپارتمانش دعوت می کنه. بعد از اومدن رنه، ساگاوا اونو با شلیک گلوله می کشه و بعد از تجاوز بهش، بدنش رو قطعه قطعه می کنه و بخشی از بدنش رو می خوره. نکته جالب توجه تو این جنایت اینه که ساگاوا از همه مراحل جنایت هولناکش، فیلم و عکس می گیره.
ساگاوا هنگامی که داشته تلاش می کرده تا اعضای باقی مانده جسد رو تو دریاچه بندازه؛ توسط پلیس دستگیر میشه. ساگاوا بعد از بازداشت اعتراف می کنه که خوردن رنه یه نوع ابراز عشقه و اون می خواسته بخشی از وجود شخصی که دوستش داره رو در درون خودش احساس کنه.
از اونجا که ساگاوا بعد از دستگیری، بیمار روانی تشخیص داده میشه؛ به تیمارستان منتقل میشه تا تحت درمان قرار بگیره. اما بعد از گذشت دو سال، ساگاوا رو به ژاپن برمی گردونن که تا سال 1986 تو ژاپن زندانی میشه و بعد برای همیشه آزادش می کنن.
بعد از آزادی، ساگاوا به یه ستاره رسانه ای تبدیل میشه و چند تا کتاب پرفروش مثل " آدمخوار یا دوست دارم خورده شوم "رو منتشر می کنه. ساگاوا تا آخر عمرش هیچ وقت از کارش ابراز پشیمانی نمی کنه به طوری که همیشه تکرار می کرد: "دوست دارم این بار گوشت آدم ژاپنی رو تجربه کنم." ساگاوا در نهایت در 24 نوامبر 2022 فوت می کنه.
تاکاهیتا شیرایشی
تاکاهیتا شیرایشی که به قاتل توئیتری مشهوره به شیوه ای متفاوت قربانیانش را به آپارتمانش می کشوند و بعد آنها را می کشت. شیرایشی در توئیتر با نام مستعار Hangman فعالیت می کرد و در بخش توضیحات حساب کاربریش نوشته بود: " می خواهم به افرادی که واقعا رنج می کشند؛ کمک کنم. لطفا هر وقت دوست داشتید به من دایرکت بدهید."
اون به این شیوه، افرادی که تمایل به خودکشی داشتن رو پیدا می کرد و با وعده خودکشی یا همراهی در خودکشی اونها را به آپارتمانش می کشوند و پس از تجاوز ( به قربانیان زن ) اونها رو خفه می کرد و اجسادشون رو تکه تکه می کرد. البته همه قربانی های شیرایشی زن بودن به غیر از یه مورد که دوست پسر یکی از مقتولها بود و شیرایشی برای این که لو نره؛ مجبور میشه اون رو هم بکشه.
شیرایشی با جلب اعتماد قربانی هاش، تو مدت زمان کوتاهی ( اوت 2017 تا اکتبر 2017 ) تعداد یک مرد و هشت زن 15 تا 26 ساله رو در شهر زامای ژاپن به قتل می رسونه. آخرین قربانی شیرایشی یه زن 23 ساله بود که پلیس هنگام تحقیق در مورد قتلش به شیرایشی مظنون میشه که پس از بازرسی از آپارتمانش، به 9 سر بریده به همراه تعداد زیادی دست و پای مثله شده تو یخدان یا جعبه ابزار می رسه. دادگاه ژاپن در دسامبر 2020 شیرایشی رو به مرگ محکوم می کنه.
آیوا ماتسو
آیوا ماتسو قربانی یک جنایت وحشتناک دیگه بود که در سال 2014 در ساسبو اتفاق افتاد. این قتل ۱۰ سال بعد از مرگ ساتومی روی داد.
آیوا ماتسو برای دیدن دوستش به آپارتمان اون رفته بود که دوستش ضربهای به سرش وارد کرد و بعدش سعی کرد تا او رو حلقآویز کنه و این امر موجب مرگِ اون از خفگی شد.
جسد آیوا ماتسو، در حالی که سر و دست چپاش از تنش جدا شده بود، در اون آپارتمان کشف شد. قاتل اون بعدها اعلام کرد که هیچ کینهای از دوستش نداشته و فقط میخواسته تا یک نفر رو بکشه. اون در مجموعهای از پستهای اینترنتی به جنایتش اعتراف کرد.
عنوان یکی از این پستها اینطور بود: «کارم به قتل کشید!» اون در این پست نوشته بود «اوه نه، هر چقدر خونها رو پاک میکنم باز هم ادامه داره.»اون پستی دیگه در یک فروم منتشر کرد که حاوی چندین عکس از یک دست چپ و لباسی خونآلود بود. نام مجرم، بخاطر نوجوان بودنش، هرگز اعلام نشد.
تتسومی میازاکی
تتسومی میازاکی از آگوست ۱۹۸۸ تا ژوئن ۱۹۸۹ چهار دختر جوان، بین سنین ۴ تا ۷ ساله رو ربود و به قتل رسوند.
اون پس از دزدیدن اونها، لباسهاشون رواز تن شون در میآورد و از بدن برهنهی اونها عکس میگرفت، بعدش هم اونها رو به قتل میرسوند تا بتونه فانتزیهای نکروفیلیاش رو روی اونها پیاده کنه. وقتی که رابطهی جنسی ش با اجساد به پایان میرسید، دستها و پاهاشون رو می بُرید تا اونها رو به عنوان غنائمش نگه داره، اون حتی کار رو به جایی رسوندکه یکی از اون دستها رو خورد و خون شون رو نوشید.
اون پس از اینکه پلیس ۵۷۶۳ کاست ویدیویی از پورنوگرافی کودکان، فیلمها و انیمههای ترسناک رو در خونه اش پیدا کرد، توسط رسانهها، به «قاتل اوتاکو» معروف شد. در ۲۳ جولای ۱۹۸۹، در حالی که بعد از تجاوز به یک دختر جوان در یک پارک، سعی در فرار داشت، توسط پلیس دستگیر و در ژوئن ۲۰۰۸ اعدام شد. پدر میازاکی از پرداخت هزینه برای دفاع از پسرش خودداری کرد، و او در سال ۱۹۹۴ دست به خودکشی زد.
قتلعام مدرسهی اوزاکا
مامورو تاکوما از کودکی نشانههایی از سهگانهی مکدونالد رو بروز میداد.
سهگانهی مکدونالد مجموعهای از سه مشخصهی رفتاری هست که اگر هر سه یا دوتای اونها باهم ترکیب بشن، بعدها موجب تمایلات خشونتآمیز، خصوصاً جرایم سریالی خواهد شد. نخستین علائم اون در سن ۱۲ سالگی، زمانی که یک بچهگربه رو بین یه روزنامه پیچید و آتیش زد، بروز کرد.
اون در طی دوران نوجوانیش همچنان به سلاخی کردن گربهها ادامه داد و برخی شون رو به داخل کوره انداخت، و از همینجا بود که زندگیش به جُرم و جنایت کشیده شد و هر شغلی روکه پیدا میکرد از دست میداد. اون پیش از قتلعام مدرسهی اوزاکا، ۱۱ مرتبه دستگیر شده بود.
در سال ۲۰۰۱ مامور و از شغلاش، که سرایدار مدرسهی ابتدایی ایکِدا بود، استفاده کرد تا آخرین جنایتش رو به انجام برسونه.
اون با یک چاقوی آشپزخانه وارد مدرسه شد و ۸ کودکِ ۷ و ۸ ساله رو به قتل رسوند، و سیزده دانشآموز دیگه و دو معلم رو شدیداً مجروح کرد. اون دو سال بعد، در آگوست ۲۰۰۳، محکوم به اعدام با طنابِ دار شد.
قتلعام آکیهابارا
توموهیرو کاتو پس از استعفا از شغلش در سن 25 سالگی از زندگی متنفر میشه و با اجاره ی یه کامیون دو تنی با تمام سرعت به سمت پنج نفر حمله میکنه و سه نفر از اونهارو میکشه. بعد از این تصادف، اون بلافاصله از کامیون پیاده میشه و 12 نفر دیگه رو هم با چاقو مورد حمله قرار میده که چهار نفرشون کشته و 8 نفر زخمی میشن.
توموهیرو قبل از ارتکاب جنایت تو بازار آکیهابارا؛ از این که هیچ دوست دختری نداشت که عاشقش باشه ناراضی بود. تو جریان دادرسی پرونده؛ کاتو علت قتلاش رو تنهایی میدونه و میگه: اون به خاطر این که هیچ دوستی نداشت تا باهاش وقت بگذرونه، خیلی احساس تنهایی می کرد و برای فرار از این تنهایی و بیکاری، تصمیم می گیره تا دیگران رو به قتل برسونه.
کاتو در سال 2011 محکوم شد و در سال 2015 اعدام میشه.
گاز سارین در مترو
در 20 مارس 1995، فرقه ای موسوم به اوم شینریکو، گاز سارین رو بین ساعت 7 و 8 صبح در پرترددترین متروی توکیو پخش می کنن. این حمله که بعد از جنگ جهانی دوم تا به آن روز بزرگترین حمله در ژاپن محسوب می شد 13 کشته و 6000 مجروح به دنبال داشت و هزاران نفر دچار مشکلات موقت بینایی کرد. گاز سارین یه گاز اعصاب مرگباره که به عنوان سلاح شیمیایی تولید میشه و می تونه در عرض 1 تا 10 دقیقه باعث مرگ هر موجودی بشه.
این فرقه که قصد داشتن امپراطور ژاپن رو عزل و رهبر خودشون، شوکو آساهارا، معروف به مسیح رو به عنوان امپراطور ژاپن معرفی کنن، علت این اقدام رو تسریع وقوع آخرالزمان عنوان نمودن. اعضای این فرقه بعد از دستگیری، به حبس ابد و اعدام محکوم شدن.
آزمایشهای مرگبار انسانی (واحد 731)
بین سالهای 1937 و 1945، ارتش امپراتوری ژاپن آزمایشهای مرگبار انسانی رو توی شمال شرقی چین انجام داد که عمدتاً روی جمعیتهای چینی و روسی بود. گروهی که آزمایشها رو انجام میداد به عنوان واحد 731 (یک واحد محرمانه تحقیق و توسعه سلاحهای میکروبی و شیمیایی در ارتش ژاپن) شناخته میشد. در حالی که در نهایت شامل 3000 محقق بود و با یک مرد شروع شد: سپهبد ایشی شیرو.
شیرو امیدوار بود از دانش خود در علم برای تبدیل ژاپن به یک قدرت جهانی استفاده کنه. زمانی که دولت به دنبال ممنوعیت جنگ میکروبی در پروتکل ژنو توی سال 1925 به سلاحهای بیولوژیکی علاقه نشون داد. همراه با تصاحب منچوری توسط ژاپن، شیرو فروشگاهی راه انداخت و شروع به انجام علم و جنگ مرگبار خود کرد. نیویورک تایمز گزارش داد که رسماً، این آزمایشها برای «توسعه درمانهای جدید برای مشکلات پزشکی که ارتش ژاپن با آن مواجه بود» انجام شد.
قاتل هایی که گیر نیفتاده اند
قاتل هایی که گیر نیفتاده اند کم نیستن که بعضیاشون به خاطر پیچیدگی هایی که دارن؛ به نوعی غیر قابل حل باقی می مونن. در اینجا ما به چند نمونه از این پرونده های پیچیده که معمولاحل نشده هم باقی موندن؛ اشاره می کنیم که از بسیاری جهات مورد توجه هستن:
هیولای 21 چهره
این پرونده در مورد دو کمپانی ژاپنیه که به خاطر خوراکی های خاصشون، حسابی معروفن. در سال 1984 دو مرد مسلح ماسک زذه وارد خانه مادر کاتسوهیسا ایزاکی، رئیس شرکت غذایی ایزاکی گلیکو، شدن و دست و پاش رو بستن و ایزاکی رو به عنوان گروگان تو یه انبار مخفی کردن و درخواست یک بیلیون ین و 100 کیلوگرم شمش طلا کردن. البته نقشه های اونها سه روز بعد که ایزاکی فرار کرد؛ برملا شد و دستشون خالی موند.
ولی اینجا پایان ماجرا نبود و چند هفته بعد، درست زمانی که همه فکر می کردن همه چیز تموم شده، چند تا ماشین تو پارکینگ دفتر اصلی شرکت آتش زده میشه و بعد یه ظرف هیدروکلریک اسید به همراه نامه ای پیدا میشه که مخاطبش گلیکو شرکت غذایی ژاپنیه. اینجا شروع رشته ای از نامه ها از طرف شخص یا اشخاصی بود که خودشون رو " هیولای 21 چهره " معرفی می کردن. ( این اسم برگرفته از نام شخصیت منفی یه سری از کتاب های جنایی معروف ژاپنیه) تو این نامه محصولات شرکت تهدید شده بود و ادعا می شد که آب نبات های این شرکت با لایه ای از پتاسیم سیانید پوشانیده شده. به همین خاطر شرکت مجبور شد تا محصولاتش رو از فروشگاه ها جمع کنه و در نتیجه 21 میلیون ین ضرر کنه و 450 کارگرش رو اخراج کنه.
بعد از ماه ها عذاب دادن این شرکت، هیولای 21 چهره به یکباره تصمیم می گیره؛ بره سرغ شرکت غذایی مارودا. این بار ماجرا با نامه ای که در اون ذکر شد" ما گلیکو را می بخشیم! " شروع میشه و قرار میشه تا یکی ازکارمندان شرکت مارودا، تو قطار به هیولای 21 چهره پول درخواستیش رو بده. در جریان تبادل پول، مرد چشم روباهی با موهای فر کوتاه رویت میشه که در جریان تعقیب و گریز پول رو می گیره و فرار می کنه. یک سال بعد رئیس پلیس پاماموتو از این که نتونسته بود با وجود تلاش یک ساله، مرد چشم روباهی رو دستگیر کنه؛ خودش رو آتش می زنه.
5 روز بعد آخرین نامه هیولای 21 چهره به رسانه های فرستاده میشه که تو اون اظهار می کنن: " یاماموتای بیکار مثل یک مَرد، مُرد. برای همین ما تصمیم گرفتیم برای تسلیت گفتن، زجر دادن شرکت های غذایی را فراموش کنیم. اگر کسی از شرکت های غذایی درخواست باج کرد، بدانید که ما نیستیم و یک نفر دارد از ما کپی می کند."
بعد از این بیانیه هیولای 21 چهره برای همیشه ناپدید شد و این معما تا به امروز حل نشده باقی مونده.
معمای پاهای قطع شده
در سال 2007 دختری در حال قدم زدن تو ساحل بریتیش کلمبیا بود که یه لنگه کتونی پیدا می کنه، البته قسمت وحشتناک ماجرا اینه که وقتی داخل کفش رو نگاه می کنه؛ یه پای انسان رو توش می بینه. بعد از این ماجرا چند تا پای قطع شده دیگه هم تو ساحل پیدا میشه که تشخیص داده میشه؛ 5 تا متعلق به مردان و 2 تا به زنان و 3 تا نامشخصه. با وجود تلاش فراوان پلیس این پرونده راه به جایی نمی بره. تا این که تو سال 2008 پلیس ونکوور تونست یه پا رو که دی ان ای اون متعلق به مردی بود که می خواست خودکشی کنه، شناسایی کنه. هر چند که این موضوع هم کمکی به حل مساله نکرد؛ ولی فرضیه های زیادی رو به وجود آورد.
مثلا این که عده زیادی باور دارن؛ این پاها متعلق به کسائیه که از روی پل به قصد خودکشی تو آب پریدن. ولی چون فقط پا پیدا میشه و هیچ عضو دیگه ای پیدا نمیشه، برخی دیگه میگن این پاها متعلق به بازماندگان سقوط یه هواپیما تو یکی از جزیره های نزدیکه شهره. با توجه به این که سال تولید همه کفش ها برای قبل از 2004 میلادیه، بعضیا فک می کنن این پاها مال کسائیه که تو سونامی سال 2004 آسیا جان خودشون رو از دست دادن. در هر صورت این پرونده پیچیده هنوز لاینحل باقی مونده.
اولین قاتل سریالی شیکاگو
برای شما غیر قابل باور بود ولی تو ایران اتاق فراری داریم که با همین موضوع ساخته شده به اسم اتاق روانی که داستانش از این قراره:
دکتر هنری هاوارد هلمز معروف به اچ اچ هلمز در سال 1893 مالک هتلی در شهر شیکاگوی امریکائه که به شیوه ای خاص از مهماناش میزبانی می کنه. این دکتر روانی که برای گرفتن جان انسان ها؛ نقشه ی دقیق و منحصر بفردی داره، بعد از ارتکاب به قتل؛ با از بین بردن جسد قربانیها تو ظرف اسید، ردپایی از خودش به جا نمیذاره. نحوه ی کارش هم اینجوریه که هر چن وقت یه بار تو روزنامه آگهی استخدام میده و از بین متقاضیان استخدام، قربانیاشو انتخاب می کنه.
قربانی بی خبر سرخوش از استخدام، شروع می کنه به گشت زدن تو هتل که تو جریان این سرک کشیدن ها، اتاق هایی می بینه که اثری از پنجره توشون پیدا نمیشه و یا راه پله هایی که به هیچ جا راه ندارن. درهای مخفی هتل هم کم نیست که توشون پر از ابزارهای عجیب و غریبیه که شرایط رو غیر عادی نشون میده.
شرایط وقتی ترسناک تر میشه که قربانی قدم به زیرزمین هتل میذاره و ابزار قطعه قطعه کردن، وسایل شکنجه، کوره های بزرگ و ظرف های پر از اسید رو می بینه... اینجاست که ترس و دلهر گریبانگیر قربانی بدبخت میشه و مغزش از کار میفته باعث میشه تا نتونه شرایط رو به خوبی مدیریت کنه. به همین خاطر دکتر هلمز به راحتی می تونه نقشه ی شومش رو اجرا کنه ...
همه ی این چیزهای که گفتیم، جنایت وحشتناکیه که هر روز داره تو مجموعه ی انیگمای برج میلاد اتفاق میفته، اتاق فراری که در ژانر وحشت از لحاظ سناریو، دکور، طراحی معما و سرنخ جزء بهترین هاست و برای کسانی که طرفدار این سرگرمین، پر از هیجان و لذته.
یقینا کنترل شرایط و حفظ خونسردی تو مواقعی که می دونین جانتون در خطره خیلی کار سختیه، ولی اینجا در واقع تمرینیه برای روزهای سخت تا مغزتون عادت کنه به تمرکز و دقت. قبول کنیم که مغز انسان ساختار پیچیده ای داره و می تونه با تمرین و ممارست به مهارت هایی دست پیدا کنه که در شرایط سخت بهش کمک کنه تا فعال تر از همیشه، به کارش ادامه بده. این اتاق هم کاملا با چنین نگاهی طراحی شده و همه ی المان های استفاده شده در محیط، علاوه بر ایجاد ترس و هیجان، در جهت فعال نگه داشتتن مغز در شرایط سخت و بحرانی کاربردی و مفیده. بنابراین اگه از این ژانر خوشتون میاد و فک می کنین؛ می تونین در قالب قربانی فاتح این میدان باشین، این گوی و این میدان.
متاسفانه اکنون نوبت به شما رسیده است و شما میهمان ناخوانده این هتل شوم هستید. در اتاق فرار برای رهایی از این مهلکه و نجات خود، تنها یک ساعت وقت دارید.
منبع: اتاق فرار انیگما
میزان محبوبیت (185)
به این مقاله امتیاز دهید
مطالب پر بازدید
فرم ارسال نظر
سید طاها ۴ تیر ۱۴۰۱
عالی
پاسخ به نظر
آذر ۱۸ اسفند ۱۴۰۱
جالب بود به نظرم ادمها موقع خطر ذهنشون فعالتره لذت بردم از مطالبتون
پاسخ به نظر
علیرضا ۲۶ اسفند ۱۴۰۱
حاجی سنگین بود
پاسخ به نظر
Rihana ۲۶ اسفند ۱۴۰۱
نصف این پرونده ها ژاپنی بود واقعا دارم متنفر میشم از این کشور
پاسخ به نظر
الناز ۲۱ تیر ۱۴۰۲
غیر واقعی نشون میداد
پاسخ به نظر
evin ۱۹ آبان ۱۴۰۲
هضمش سخته آدم حاجی بعد خوندن این فریما آدم به خانواده خودشم شک میکنه
پاسخ به نظر
ساینا ۱۲ دی ۱۴۰۲
یخورده خوندنش سخت بود ولی در کل لذت بردم حداقل نصف این جنایتا تو ژاپن اتفاق افتاده کم کم دارم از ژاپن متنفر میشم
پاسخ به نظر
دختر ۱ ۱۵ دی ۱۴۰۲
بیشترشون ماله ژاپن بود.. واقعا حالم دیگه بهم میخوره از ژاپن و ژاپنیها کثیف تر از چینی ها
پاسخ به نظر
Arman ۴ فروردین ۱۴۰۳
ژاپنی ها معروفن به قتل های زنجیره ای. از اول متنفر بودم ازشون
پاسخ به نظر